« طب اسلامی یا تب اسلامی؟ » عنوان سرمقاله روزنامه شهروند است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
اظهارات یک مقام وزارت بهداشت درباره موضوعی به نام طب اسلامی موجب تعجب شد. اینکه چگونه برای رد کردن برخی از ادعاهای عجیب و غریب اندک افراد سودجو مجبور شدهاند که سهسال با برخی از علما گفتوگو کنند تا به این نتیجه برسند که چیزی به نام طب اسلامی وجود ندارد. این مقام اظهار داشت: «کارگروه نظام سلامت در اسلام که مدتی است در دفتر طب ایرانی وزارت بهداشت تشکیل شده، مدت سهسال روی موضوع طب ایرانی بررسی کارشناسی انجام داده است. ما برای تعیین تکلیف این موضوع به مراجع تقلید و حدیثشناسان پژوهشکده علوم قرآنی مراجعه کردیم. نتیجه تمام این بررسیها این بود که ما موضوعی بهنام طب اسلامی نداریم.»
این کوشش اضافه بوده است، زیرا اگر آنان به چنین طبی اعتقاد داشتند و آن را موثر میدانستند، به پزشکان جدید و بیمارستانها مراجعه نمیکردند و براساس همان طب عمل خوددرمانی میکردند. ولی هنگامی که میبینیم برای کسب سلامتی خود نزد بهترین و حاذقترین پزشکان داخل و حتی خارج میرویم، بدان معناست که چنین عنوانی را به کلی قبول ندارند.
مشکل اصلی اینجا نیست که آقایان علما این عنوان را قبول ندارند، بلکه مشکل اینجاست که نهاد پزشکی کشور باید براساس منطق تجربی و علمی خودش درباره این عنوان اظهارنظر و اعلام موضع کند. این منطق تجربی و علمی چگونه عمل میکند؟ اگر کسی به هر دلیلی مدعی شود که انجام فلان کار یا خوردن بهمان جنس برای کاهش فشار خون مفید است و خوردن آن را به افراد دارای فشار خون بالا تجویز یا توصیه کند، این ادعا را میتوان ثابت یا رد کرد و مهم هم نیست که این گزاره چگونه به دست آمده است؛ از طریق تجربه و آزمایش یا به صورت شهودی یا به واسطه نقل قول از افراد معتبر. راه آزمون آن نیز روشن است. در درجه نخست از طریق دانش انتزاعی میتوان بررسی کرد که این ماده تجویزشده دارای چه اجزایی است و نشان داد که وجود آن اجزا چگونه بر کاهش فشار خون اثر میگذارد. راه دوم که در هر حال باید طی شود، مطالعه تجربی و آماری است. به این معنا که صدها و شاید هزاران بیمار دارای فشار خون را از طریق خوردن این ماده آزمون میکنند و اگر آزمون خطرناک باشد، این کار را روی حیوانات انجام میدهند و تا هنگامی که از طریق این دو روش علمی و تجربی اثبات نشود که این توصیه به نفع کاهش فشار خون است، هیچکس حق توصیه و تجویز آن را ندارد.
ولی ظاهرا با چسباندن یک پسوند اسلامی به هر عملی و برنامهای میتوان دهان مقامات و نهادهای مسئول را بست و پشت این نام پنهان شد و سنگر گرفت. بهعلاوه، این وظیفه مدعیان مذکور است که باید موفق بودن ادعاهای خود را به طریق علمی و تجربی اثبات کنند و حتی باید هزینه آن را نیز بپردازند، در حالی که از متن این گفتوگو برمیآید که مسئولان رسمی برای رد ادعاهای فوق در نوعی موضع دفاعی قرار دارند.
درباره طب سنتی ایرانی نیز باید متذکر شد که اجزای این طب هنگامی قابلیت دفاع دارد که بهطور کامل از طریق شیوههای علمی و تجربی تأیید و آزمون شود. سلامت یکی از دغدغههای اصلی بشر بوده است، بنابراین پیش از توسعه دانش جدید شیمی و فناوریهای نو، به صورت تجربی کوششهای موفق و ناموفقی را برای سلامت خود انجام داده است، از این رو ضرورت دارد که به داشتههای سنتی و تاریخی خود در این طب توجه کنیم ولی این داشتهها باید در پرتو شیوههای تجربی جدید آزمون شود، در غیر این صورت مهمل و بیهوده خواهد بود.
اگر چنین شیوههایی در طب سنتی و ایرانی وجود دارد که از منظر علمی تأیید شده و کارآمد است، حتما باید در جهت همگانی کردن آن کوشید؛ همچنانکه طب سوزنی را چینیها به دنیا صادر کردند. ولی این امر مستلزم مواجهه علمی و تجربی و فنون جدید در دانش پزشکی با این طب است؛ والا اگر قرار باشد که عدهای خود را متولی این طب معرفی کنند و از این راه نان بخورند، دردی از مردم دوا نخواهد شد. بهویژه در جامعهای که بشدت مستعد پذیرش شیوههای خرافی و حتی جادو و جنبل است، گرایش به شیوههای سنتی که ضرر خاصی نداشته باشد ولی نفعی هم به بیمار نرساند، زیاد خواهد شد.
استفاده از عنوان طب اسلامی یک زیان مهم دیگر هم دارد که برای یک امر تجربی و علمی از یک پسوند دینی و فرابشری استفاده میکنند و این برخلاف حق است و چون این شیوهها به درمان بیمار منجر نمیشود، موجب بدبینی آنان به دین و اسلام میشود و حکومت باید جلوی این نوع از سوءاستفادهها را نیز بگیرد. وزارت بهداشت مرجع رسمی پرداختن به این امور است و در برابر جان و سلامت مردم مسئولیت دارد و اگر به لحاظ علمی و بر حسب وظیفه خود، اجازه دخالت در امر طبابت به این افراد سوءاستفادهگر را نمیدهد، حتما باید در عمل نیز در اجرای این مهم جدی و قاطع باشد.