تاریخ انتشار: چهارشنبه, 04 آبان 1401 ساعت 12:37

منافقین می خواستند پیکر همسرم را بسوزانند!

/ دروغ پراکنی اسرائیل پیرامون یک ترورمنافقین می خواستند پیکر همسرم را بسوزانند/ دروغ پراکنی اسرائیل پیرامون یک ترور همسر یکی از شهدای ترور استان قزوین می‌گوید: پس از شهادت همسرم، سه روز پیکرش در آرامستان اراک ماند که به دلیل تهدید منافقین، جنازه وی را به سردخانه بیمارستان منتقل کردند و سپس در گلزار شهدای قزوین آرام گرفت.

فارس نوشت: کشور ما پس از پیروزی انقلاب اسلامی بیش از ۱۷ هزار شهید ترور دارد که استان قزوین هم از این امر مستثنا نبوده و شهدایی تقدیم انقلاب کرده است.

شهید مصطفی حق‌شناس یکی از ۱۷ هزار شهید ترور ایران اسلامی است که از پنج سالگی به همراه پدر و عموی خود در مسجد شیشه‌گر در خیابان بوعلی و چهار راه نظام وفا حضور داشت و قرآن تلاوت می‌کرده و به مسائل مذهبی، مداحی، قرائت ادعیه کمیل و ندبه توجه خاص داشت و نوایش در این مسجد می‌پیچید.

این شهید بزرگوار قبل از پیروزی انقلاب هم به دلیل فعالیت‌های مذهبی که داشت تحت تعقیب ساواک قرار داشت.

با همسر این شهید بزرگوار گفت‌وگویی ترتیب دادیم که در زیر می‌خوانیم.

منافقین می خواستند پیکر همسرم را بسوزانند/ دروغ پراکنی اسرائیل پیرامون یک ترور

چطور با شهید مصطفی آشنا شدید و ازدواج کردید؟

سال آخر دبیرستان بودم و دیپلم گرفته بودم که از طریق یک معرف با این شهید آشنا شدم و سال ۴۹ با هم ازدواج کردیم و حاصل این ازدواج یک پسر و دو دختر است.

بعد از ازدواج به شهر رشت منتقل شدیم و ایشان در اداره دخانیات که کارهای ساختمانی در این اداره صورت می‌گرفت به عنوان مهندس مشغول به کار شد که البته این اداره مربوط به دخانیات نیست و امور ساختمانی در آن انجام می‌شد. چهار سال در رشت زندگی کردیم که در این مدت، بچه‌دار شده بودیم و پسر بزرگم به دنیا آمده بود.

علت کوچ شما از رشت به اراک چه بود؟

شهید مصطفی به دلایلی تمایل نداشت فعالیت خود در دخانیات را ادامه دهد.

مصطفی یک بار برای ماموریت به تهران رفته بود، یکی از دوستانش را می‌بیند و برای وی ماجرا را تعریف می‌کند. دوستش پیشنهاد می‌دهد که برای کار به اداره‌ای در اراک می‌تواند برود که قبول می‌کند و راهی اراک شدیم.

پس از مدتی مصطفی به عنوان مدیرعامل اداره خانه‌سازی منصوب شد و مسئولیت کمیته(نیروی انتظامی فعلی) را بر عهده گرفت.

شهید به دلیل ماموریت و شرکت در جلسات و سمینارها همواره به تهران رفت و آمد داشت که در یکی از ماموریت‌ها هنگام برگشت، خودروی وی به دلیل گذاشتن بمب توسط منافقین منفجر می‌شود که راننده وی به شدت زخمی می‌شود اما خود مصطفی آسیبی ندیده بود و به مدت دو روز مراقب راننده مصدوم بود که در این بمب‌گذاری منافقین ناکام شدند.

موقعی که ترورها زیاد بود شهید یکسره سر کار بود و کارشان بسیار زیاد بود و شب‌ها به خانه نمی‌آمد. وی در روستاها حضور می‌یافت و به دلیل دودستگی و اختلاف‌هایی که در روستاها ایجاد می‌شد، به روستاها می‌رفت و مسائل را بررسی می‌کرد.

بی‌سیمی که همراه مصطفی بود تا ۵ کیلومتر جواب می‌داد، وقتی به وی دسترسی نداشتیم اضطراب، نگرانی و دلهره وجودم را فرا می‌گرفت و نیمه شب به نیروی انتظامی زنگ می‌زدم که چرا پاسخ نمی‌دهد و نیروها هم نگران بودند و به وی دسترسی نداشتند که یک دفعه می‌دیدم نزدیک صبح‌ به خانه می‌آمد.

از زمان ازدواج دوران سختی را گذارندم. مشکلات همیشه برای من بود و هم نقش مادر را ایفا می‌کردم و هم جای پدر را برای فرزندانم پر می‌کردم. زمانی که مصطفی شهید شد پسر بزرگم ۹ ساله، یک دخترم ۷ ساله و دختر دیگرم دو ساله بود.

منافقین می خواستند پیکر همسرم را بسوزانند/ دروغ پراکنی اسرائیل پیرامون یک ترور

از خصوصیات شهید حق شناس بفرمایید؟ چه ویژگی‌هایی داشتند؟

مصطفی خیلی بامحبت، با گذشت و با ایمان و ایثارگر بود، همه فامیل ایشان را دوست داشتند. به پدر و مادرش علاقه داشت و به آن ها محبت می‌کرد و احترام آنان را نگه می‌داشت.

رفتار شهید با من خیلی خوب بود اما وقتی که ایشان نبود خیلی روی من فشار وارد می‌شد. در حدی روی ذهنم سختی نبود ایشان فشار وارد می‌شد که به ایشان گفته شد هر جا می‌رود به همسرش اطلاع دهد و جایش را بگوید در حالی که امکان این موضوعات وجود نداشت اما با این حال مشکلات را تحمل می‌کردم و از وی راضی بودم. زمانی که مصطفی به منزل می‌آمد به گونه‌ای با بچه‌ها رفتار می‌کرد که جای خالی و نبودن‌هایش را جبران کند.

مصطفی همواره در حال مبارزه بود و سال‌هایی که با هم زندگی کردم را با صبوری و مبارزه گذراندیم که این صبر و مبارزه را برای رضای خدا و معامله با خدا تحمل کردم و الان هم تحمل می‌کنم.

در چه سالی شهید حق شناس ترور شد؟ نحوه شهادت وی چگونه بود؟

صبح یکی از روزهای شهریور ماه سال ۶۱ بود. ساعت ۶ صبح به همراه همسرم نماز خواندم. با هم صحبت کردیم و سپس راهیش کردم.

شوهر خواهر بنده هم در اداره خانه‌سازی کارمند بود که ایشان زودتر به اداره رفته بود. از منزل ما تا شهر صنعتی که محل کارش بود چهار کیلومتر فاصله بود و زمانی که با مصطفی خداحافظی کردم به وی تیراندازی می‌شود.

ماجرا این گونه بود که مصطفی هنوز از پله‌های اداره بالا نرفته بود که فردی که سوار بر موتور بود وی را صدا می‌زند و می‌گوید برادر حق‌شناس! نامه دارم شهید برمی‌گردد که چند تیر به دستش می‌زند تا نتواند اسلحه‌اش را بردارد و دفاع کند و سپس به شکم و طحال وی تیراندازی می‌کنند و نقش بر زمین می‌شود.

صبح همان روز پلیس پاسبان زنگ ما را زد و گفت با حق‌شناس کار دارم که چون سابقه چنین موضوعی وجود نداشت تعجب کردم اما متوجه موضوع شدم. پسرم گفت چیزی شده گفتم نه، گفت بابا گفته اگر زنده ماندم تو را به نیروی انتظامی می‌برم.

زود چادرم را سر کردم. داخل اداره شدم دیدم تمام کارمندان دایره‌وار دور چیزی جمع شده بودند متوجه شدم که شهید را به بیمارستان برده اند. راننده مصطفی را دیدم که گفتم مرا بیمارستان ببرد و راهی بیمارستان شدم. زمانی که وارد شدم دیدم دادستان، رئیس شهربانی و ... سرهایشان پایین است و دارند می‌آیند. به من تسلیت گفتند. به دلیل خونریزی شدید، شهید نتوانسته بود تاب بیاورد و دعوت حق را لبیک گفته بود.

منافقین می خواستند پیکر همسرم را بسوزانند/ دروغ پراکنی اسرائیل پیرامون یک ترور

از حال و هوای خودتان پس از شنیدن خبر شهادت همسرتان بفرمایید.

۱۲ سال با شهید زیر یک سقف زندگی کرده بودم. با شنیدن کلمه تسلیت تمام زندگی‌ام مانند فیلم سینمایی از ذهنم عبور کرد و فکرم این بود با بچه‌ها چکار باید کنم و چطور باید زندگی کنم. البته مصطفی خیلی مرا برای برنامه شهادت آماده می‌کرد.

سه روز پیکر مصطفی در سردخانه آرامستان اراک بود و حتی یکی از پاسداران را برای حفاظت از ایشان قرار داده بودند. نیمه شب منافقین به مسئول آرامستان زنگ زده بودند که پیکر شهید را می‌خواهند و گفته بودند جنازه را بدهید، پس از مدتی که این تیم از منافقین دستگیر شدند اقرار کرده بودند قرار بود جنازه‌ شهید را بسوزانند. بر این اساس مسئولین تصمیم می‌گیرند پیکر شهید را به بیمارستان بازگردانند که به سردخانه بیمارستان منتقل می‌شود.

رفتار شهید حق شناس نسبت به فرزندان تان چطور بود؟

شب قبل از شهادت بچه‌ها را یکی یکی بغل و نوازش می‌کرد، می‌بوسید و می‌خوابانید که با هر سه فرزندم این کار را کرد.

گفتم دو فرزند بزرگم پسر ۹ ساله و دختر هفت ساله‌ام را بیاورید تا پدرشان را ببینند. شرایط خیلی سختی بود نمی‌خواستم فرزندانم چشم انتظار پدر باشند و پدرشان را در حالی که به دیدار خدا رفته بود، ملاقات کردند.

پیکر همسرم را به قزوین منتقل کردیم و چند روزی هم که مراسم داشتیم در اراک به دوستانمان سپرده بودیم در خانه ما بمانند. در همان ایام هم منافقین به منزل ما زنگ زده بودند و گفته بودند می‌خواهند برای من مزاحمت ایجاد کنند، پس از آن به اراک رفتیم و اسباب خانه‌مان را جمع کردیم و به قزوین برگشتیم.

قاتل شهید چگونه دستگیر شد؟

مدتی بعد در شهر مقدس قم، منافقین خانه تیمی تشکیل داده بودند و دو فردی که همسرم را ترور کرده بودند در این خانه بودند. یکی از این افراد در این خانه کشته شده بود و نفر دوم را دستگیر می‌کنند. زمان دادگاه مرا خواستند که به دادگاه بیایم. از پدر و مادر این قاتل همسرم نیز درخواست کرده بودند اگر می‌خواهند بیایند و فرزندشان را بینند که اصلا موافقت نکرده بودند و به دیدنش نیامدند.

جالب اینکه شب شهادت همسرم، رادیو اسرائیل اعلام کرده بود مصطفی حق شناس به همراه چند پاسدار کشته شده که اصلا پاسداری همراه همسرم نبود و خودشان تنها بودند و دروغی بود که توسط اسرائیل اعلام شد.

از خصوصیات بارز شهید حق شناس صحبت کنید.

شهید، خصوصیات خاصی داشت. هیچ وقت دوست نداشت برای حفاظت کسی پیشش باشد. زمانی که مدیرعامل خانه‌سازی اراک شد و جنگ تحمیلی شروع شد گفته بود به دلیل اعتقاداتی که دارم حق مدیریت را تا زمانی که جنگ است، دریافت نمی‌کنم و طی این مدت فقط حقوق کارمندی دریافت می‌کرد.

شهید در جبهه هم حضور داشت؟

ایشان نیروها و رزمندگان را آماده و دسته‌بندی و به جبهه اعزام می‌کرد. رزمندگان را جا به جا می‌کرد و برای رفتن به جبهه و تحویل آنان اقدام می‌کرد.

نظر شما در خصوص اغتشاشات اخیر چیست؟

امکان ندارد نظام جمهوری اسلامی برگردد و یا این نظام از هم بپاشد. چرا که پس از خدای متعال، امام زمان (عج) و ولایت فقیه و مردم خوب ایران عزیزمان را داریم.

افرادی که در اغتشاشات اخیر شرکت کرده و یا تحرکاتی دارند از آمریکا خط و دستور می‌گیرند که باید عرض کنم دشمنان این بار هم نمی‌توانند کاری از پیش ببرند و موفق نخواهند شد.

کلام آخر...

همه باید دعا و همت و تلاش کنیم و به دولت آقای رئیسی کمک کنیم تا بتواند گره از مشکلات کشور بگشاید و کارهای نیمه تمام را به اتمام برساند. خون شهدا هیچ گاه پایمال نمی‌شود و باید قدردان خون پاک شهدا باشیم.

429 نمایش

نظر دادن